شکوفه‌های کاکتوس

طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب در فروردين ۱۳۹۴ ثبت شده است

۳۱
فروردين
۹۴

نشستم روی زمین و هر دو پایم را دراز کردم. همۀ وزن بدنم را انداختم روی دست‌هایم تا پا‌هایم آزادانه برای خودشان تکان بخورند. بالاخره تسلیم شدم و اجازه دادم گاهی برای خودشان مستقل از تفکر و اختیار من رفتار کنند. اوایل که اعلام استقلال کرده بودند، مثل هر اعلام استقلالی با خشم حکومت مرکزی مواجه شدند. جدید بود، ترسناک بود و غیر قابل کنترل، اما حالا در سکوت و بدون قضاوت نشستم و نگاه‌شان می‌کنم. طفلک انگشت‌ها خودشان که درست نمی‌دانند دارند چه کار می‌کنند، هر کدام به طرفی خم می‌شوند و هر خمشی دردی. هر خمشی دردی. هر خمشی دردی. 


اما من دیگر به خودم نمی‌پیچم. ناله نمی‌کنم. دیگر در مورد اینکه با این وضع چه آینده‌ای در انتظارم هست فکر نمی‌کنم. امیدم را به قدرت و نفوذ هستۀ اصلی از دست داده‌ام و به نظرم شاید اینجوری بهتر هم هست. 


بعید نیست که این، تنها ماحصل تمام پژوهش‌ها باشد.

  • پرستو مسکریان