شکوفه‌های کاکتوس

طبقه بندی موضوعی

۳ مطلب با موضوع «فهرست خوش باشی» ثبت شده است

۰۱
بهمن
۹۳
سوال آخر


  اینترنت رو زیرو رو کردم. نصفه شب از تختم دراومدم و رفتم با اینترنت گوشی هر چی کلید واژه  تو ریپورت بود رو سرچ کردم. همۀ کلید واژه‌ها جز  اون اصلی که از همه بیشتر باعث وحشتم می‌شد ولی نتیجۀ جستجوی هر کدوم از کلید واژه‌ها می‌رسید به همون اصلی. اینجور موقع‌ها  نمی‌شه  دقیقاً گفت چه احساسی داری. می‌شه هزار جور حس مختلف رو تو کسری از ثانیه‌اش تجربه کنی. ولی یادمه یه وقت فکر کردم خیلی هم  بد نیست. شاید یه خوبی‌هایی هم داشته باشه. البته که سریع پاک می‌شد و جاش رو به ترس، عصبانیت، یا ناامیدی می‌داد ولی اون چند ثانیه‌ها  سریع دنبال راه چاره می‌گشتم.

   تو یه سایتی یه خانومی از قول خودش و بنا بر تجربیات شخصیش نوشته بود که بهتره از این به بعد شیوۀ زندگی، اسباب و وسایل خونه و کلاً چیدمان زندگیمون رو بر این اساس بهینه کنیم. مثل حضور دستگیره‌ها در جای جای خونه از دستشویی و حمام گرفته تا هال و پذیرایی. ایجاد  امنیت برای طبقه‌بندی کابینت‌ها و قرار دادن اشیای تیز و شیشه‌ای و شکستنی‌هایی که باید جابجا بشوند تو جاهایی که بیشترین، راحت‌ترین و  امن‌ترین دسترسی رو بهشون داشته باشیم و کلی توصیۀ محدودکنندۀ دیگر که نشون می‌دادن چیزی باید تو زندگیم تغییر کنه. با خودم گفتم  عمراً و با ردی از انکار شیون و زاری راه انداختم.

  بالشتک طبی آبی رنگ رو همین یه ماه پیش سفارش دادم. درست نمی‌دونم تا قبل از داشتنش چطوری زندگی می‌کردم ولی بالاخره وقتی  تسلیم شدن رو یاد گرفتم و گفتم برام بیارنش تونستم درست بخوابم و به خاطر بدخوابیدن کل روز الکی خلق خودمو تنگ نکنم. برگشتم سرکار و  یاد گرفتم تو خیابون، محل کار یا خونۀ دوست و آشنا بدون خجالت از کنار دیوار یا کنار نردۀ پله‌ها راه برم. فهمیدم باید یاد بگیرم چطور با احتیاط و هشیاری و احساس احترام نسبت به خودم بشینم، راه برم، بخوابم، و به کار و زندگیم برسم و تمام ملحقات و ملزمات چنین احتیاط‌هایی که باید وارد زندگیم کنم رو بشناسم. حذف چیپس و پفک که از اولش هم کاری نداشت.

  تازه اینا فقط تغییرهای صوری هستن تغییرهای معنایی و ساختاری و بنیادین از این هم جذاب‌تر اتفاق افتادن.

 پ ن: اینا هم از اسباب جدید خونه هستن. سنگ نمک هدیۀ دوستیه که فکر می‌کنه باید زندگی منو پر از انرژی مثبت کنه و اعتقاد داره سنگ نمک انرژیای منفی رو از آدما دور می‌کنه. درست یا صحیحش پای خودش چیزی که من از سنگ می‌گیرم انرژی فوق العادۀ عشقیه که از پذیرش شیوۀ جدید زندگیم نصیبم شده.

  • پرستو مسکریان
۲۷
دی
۹۳

عاشق شو...


  • پرستو مسکریان
۲۳
دی
۹۳


   از جایی که من می‌نشستم همیشه پله‌های اضطراری معلوم بودن. روی یکی از پله‌ها چند تا کبوتر لانه داشتند. عجیبه من همیشه فکر می‌کردم کبوتر‌ها جفت جفت زندگی می‌کنن ولی این‌ها چند تا بودند. یک گله کبوتر روی پله‌های اضطراری و من هیچ کاری نداشتم جز تماشا کردن آن‌ها. گاهی بلند می‌شدم و پنجره را با سر و صدا باز می‌کردم تا همه با هم از جا بپرند و بروند. اینجوری یکی یکی برمی‌گشتند و هر یکی خودش داستان تماشایی تازه‌ای می‌شد برای اوقات بیکاری.

   کتاب هم می‌خواندم. داشتم سومین پلیس فلن اوبرایان را می‌خواندم ولی حتی فضای مالیخولیایی و وهم‌انگیز  کتاب هم نمی‌توانست آن همه ساعت بیکاری را پر کند. بعد یهو زد به سرم که با کبوترها حرف بزنم شاید تحت تأثیر فضای کتاب. ازشان پرسیدم چرا گله‌ای زندگی میکنن، یعنی نسبت‌شان با هم چیه. فهمیدم اتفاق بدی کنار هم جمع‌شان کرده و حالا دیگر ترجیح می‌دادند از هم جدا نشوند. من از بازنشر جزئیات قصه‌شان معذورم خب شاید راضی نباشند. ولی آن روزها ازشان یاد گرفتم اینطور کنار هم ماندن و تنها نماندن می‌تواند حال آدم را خوب کند.

   بعدش ما مجبور شدیم کار کنیم. خیلی خیلی زیاد. ماجراهای پژوهش‌ها پیش آمد و دوری‌ها و البته دردها. هر چی بیشتر کار می‌کردیم زرنگ‌تر می‌شدیم. آرام‌تر، توانمندتر، امیدوارتر، شاداب‌تر. دیگر استرس نداشتیم. از فکر و خیال هم خبری نبود. نه کبوترها به حرف می‌افتادند، نه صدای شیون و زاری تو سرمان زنده می‌شد. تازه دیگر یواش یواش داشت یادمان می‌رفت چه چیزهایی را از دست دادیم. خودمان را دوست بداریم. به روحمان احترام بگذاریم. این اولین چیزی بود که فهمیدیم حالمان را خوب می‌کند بعد از آن هی به لیست‌مان اضافه کردیم و هر روز بیشتر از پسش برآمدیم.


 صبح زود از خواب پاشو

 یاسین بخون

 چند تا تکنیک مدیتیشن یاد بگیر

آدم‌های اشتباهی رو حذف کن

 بیشتر کار کن

 با من حرف بزن

.

.

.

  • پرستو مسکریان