شکوفه‌های کاکتوس

طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «چای میخک» ثبت شده است

۱۹
بهمن
۹۳

     اولین بار که چای میخک خوردم دست چپم کاملاً بی‌حس بود. چای میخک رو به اصرار و تبلیغ خانم فروشنده سفارش داده بودم. چای میخک بوی دندونپزشکی می‌داد. حالا هر شاخه گل میخک برای من نشانی است از بیماری، دندان‌درد و تحمیل آن‌چه که دوست ندارم.   


   اولین بار که چای میخک خوردم با زهرا رفته بودیم گردش. برایش کلیات سعدی گرفته بودم و برایم یه جور جاشمعی چوبی آورده بود. بهش  گفتم نمی‌دونم چرا چند وقته فکر می‌کنم دست چپم مونده تو ظرف یخ و همون موقع یه قلپ از چای میخک خوردم و سر جایم خشکم زد.  گفتم نه دیگه فقط دست نیست همۀ بدنم یخ زده و تا مزۀ این زهرمار از دهنم نره گرم نمی‌شود بعد نصف چای دارچین زهرا رو سر کشیدم و  با هم خندیدیم و خندیدیم و خندیدیم. حالا وقتی جاشمعی چوبی رو نگاه می‌کنم، یاد سعدی میفتم و ناخودآگاه خنده‌ای می‌نشیند روی لب‌هایم،  هرچند بگی‌نگی بوی میخک هم می‌خوره به مشامم.


   اولین بار که چای میخک خوردم آخرین بار هم بود. خب آدم که از یک سوراخ چند بار گزیده نمی‌شود. اتفاقی که از بعد از آن روز افتاد تداعی  رشته‌ای تمام این اتفاق‌هاست. چیزهای ظاهراً بی‌ربطی که روی یه پیوستار به هم وصل شدن و از هم دور و نزدیکن. یه سرشون به خوشی  وصل است یه سرشون به ناخوشی. مثل هر چیز دیگه‌ای تو زندگی. تازگی‌ها دارم یاد می‌گیرم چطور سر رشتۀ تداعی‌ها رو بگیرم و به سمت خوشش تعقیب کنم.


  ... آخرین باری که دستم تو دست‌های کسی گرم شد باز هم بوی میخک اومد.

  • پرستو مسکریان