شکوفه‌های کاکتوس

طبقه بندی موضوعی

بگو دل را که گرد غم نگردد

سه شنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۵۸ ب.ظ


   از جایی که من می‌نشستم همیشه پله‌های اضطراری معلوم بودن. روی یکی از پله‌ها چند تا کبوتر لانه داشتند. عجیبه من همیشه فکر می‌کردم کبوتر‌ها جفت جفت زندگی می‌کنن ولی این‌ها چند تا بودند. یک گله کبوتر روی پله‌های اضطراری و من هیچ کاری نداشتم جز تماشا کردن آن‌ها. گاهی بلند می‌شدم و پنجره را با سر و صدا باز می‌کردم تا همه با هم از جا بپرند و بروند. اینجوری یکی یکی برمی‌گشتند و هر یکی خودش داستان تماشایی تازه‌ای می‌شد برای اوقات بیکاری.

   کتاب هم می‌خواندم. داشتم سومین پلیس فلن اوبرایان را می‌خواندم ولی حتی فضای مالیخولیایی و وهم‌انگیز  کتاب هم نمی‌توانست آن همه ساعت بیکاری را پر کند. بعد یهو زد به سرم که با کبوترها حرف بزنم شاید تحت تأثیر فضای کتاب. ازشان پرسیدم چرا گله‌ای زندگی میکنن، یعنی نسبت‌شان با هم چیه. فهمیدم اتفاق بدی کنار هم جمع‌شان کرده و حالا دیگر ترجیح می‌دادند از هم جدا نشوند. من از بازنشر جزئیات قصه‌شان معذورم خب شاید راضی نباشند. ولی آن روزها ازشان یاد گرفتم اینطور کنار هم ماندن و تنها نماندن می‌تواند حال آدم را خوب کند.

   بعدش ما مجبور شدیم کار کنیم. خیلی خیلی زیاد. ماجراهای پژوهش‌ها پیش آمد و دوری‌ها و البته دردها. هر چی بیشتر کار می‌کردیم زرنگ‌تر می‌شدیم. آرام‌تر، توانمندتر، امیدوارتر، شاداب‌تر. دیگر استرس نداشتیم. از فکر و خیال هم خبری نبود. نه کبوترها به حرف می‌افتادند، نه صدای شیون و زاری تو سرمان زنده می‌شد. تازه دیگر یواش یواش داشت یادمان می‌رفت چه چیزهایی را از دست دادیم. خودمان را دوست بداریم. به روحمان احترام بگذاریم. این اولین چیزی بود که فهمیدیم حالمان را خوب می‌کند بعد از آن هی به لیست‌مان اضافه کردیم و هر روز بیشتر از پسش برآمدیم.


 صبح زود از خواب پاشو

 یاسین بخون

 چند تا تکنیک مدیتیشن یاد بگیر

آدم‌های اشتباهی رو حذف کن

 بیشتر کار کن

 با من حرف بزن

.

.

.

نظرات  (۷)

  • زهرا ستاری
  • سر حرفت بمون (یه وخ یادت نره سه شنبه بود امروز)  :)
    پاسخ:
    اینم باید به لیست اضافه کنم خیلى پیامداى خوبى داره: سر حرفت بمون :)
  • زهرا (من بقیه زهرا ها رو مجبور می کنم اسم فامیلشون رو بنویسن که من خاص بمونم!)
  • یه لیستی بسازیم که همه ی کتابای روانشناسی و از این حرفا پیشمون کم بیارن! 
    من عاشق مورد آخرم: با من حرف بزن
    پاسخ:
    اینا حاصل تجربه های شخصین زهرا معلومه که کتابای روانشناسی جلوشون کم میارن ولی ول کن این چیزا فعلاً باید بچسبیم به اجرای لیست خوش باشیمون. 
    اوهوم. لیست رو ادامه بده دختر جان، به درد مام میخوره :)
    پاسخ:
    حتماً هی باگاش رو میگیریم و هر روز پخته تر و کاملترش میکنیم.
  • زهرا ستاری
  • زهرا یادته یبار تو کافه دو تا سمانه ها دعواشون شده بود سر اینکه اسماشون یکیه بعد تو درومدی که از ما زهراها یاد بگیرید چقد مسالمت آمیز به توافق رسیدیم.. من اون موقه عمرن باورم می شد هفده هجده سالته.. اصن زهرای خاص مایی شما :)

    پاسخ:
    منم کلی خوشبختم با زهرا و زهرا :))))
  • زهرا ستاری
  • این پر زهراترین صفه ایه که من تالا دیدم پرستو :دی
    پاسخ:
    :D اصلاً میشه یه کاری کرد از این به بعد سرچ کنیم زهرا برسیم به اینجا
    ئه، منم اون دعوا رو یادمه :))
    فک میکردم این جزئیات رو فقط من یادمه، اسمایلی از خودمچکر
    پاسخ:
    برای پروژۀ بعدی باید روی اسمایلیهای تخصصی خودمون کار کنیم.
    من که یادم نمیاد ولی خب اینجور که پیداست من از همون اولش آدم باحالی بودم :)))
    اسمایلی شرم شرقی هم که صدر جدول

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی