شکوفه‌های کاکتوس

طبقه بندی موضوعی



و ارادۀ قوی تو در این دنیا همچنان ساری و جاری است خانوم میم، ماه، مهتاب*


حالا وقتی بعد از یه سال مکالمات‌مون رو می‌خونم حس می‌کنم هیچ کدوم از ما دو نفری که با هم صحبت می‌کردیم دیگه زنده نیستیم. روزای اول به همه می‌گفتم انگار تیر خوردم و جایی وسط دلم خالی شده. خالی شده بود. وسط دل هممون خالی شده بود. ما آدمای یکپارچه‌ای بودیم، تمیز و درست و روبه‌راه. و خام. 


تو این یه سال اینقدر سخت گذشت و اینقدر اتفاقا پشت سر هم سرمون هوار شدن که امروز تقریباً  شبیه به فرانکشتاین شدیم. از شما چه پنهون که من شکل کولاژی امروزمون رو بیشتر دوست دارم. مخصوصاً که حالا مطمئن‌ام هر کدوم‌مون یه ذره از تو رو برداشتیم و گذاشتیم جای خالی حفره‌ای که روز اول از غم از دست دادنت تو وجودمون حس می‌کردیم. تو جایی نرفتی فقط چندین برابر شدی. پخش شدی، منتشر شدی و بذار صادقانه بگم که ما کمی زیباتر شدیم.





* اینم از خلاقیت‌های عزیزدله.

  • پرستو مسکریان

نظرات  (۲)

چند وقت پیش برای یکی نوشتم: 
"آدم ها، مخصوصا زن ها، بعد از یک دوره صبوری و تحمل وقتی همه چیزو رد می کنن و کم نمیارن، زیبا میشن. تماشایی و حتی نورانی."
و حالا که دیدم توام همین نظر رو داری بیشتر به حرفم ایمان دارم. 
پاسخ:
بعله زهرا جانم ... ما را غم نگار بود مایۀ سرور.

پرستوی من... احساسات‌مون رو انقدر عالی و کامل مکتوب کردی که دلم نمی‌آد چیزی بهش اضافه کنم؛ جز این جملۀ میلان کوندرای عزیزمون که تو این یه سال مدام تو گوشم زنگ می‌زنه: «مرگ و جاودانگی یاران جدایی‌ناپذیرند. مثل اینکه زهی را دست بزنیم و آن را به ارتعاشی طولانی و آرام درآوریم...»

پاسخ:
ارتعاش جاودانه... تا عمر داریم هم صداش تو گوشمون میمونه. مرسی که هستی دنیا جانم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی